وقتش رسیده از لباس اقوام و ادوار تاریخی خود رونمایی کنیم / گفتوگو با سهیلا جبری
تاریخ انتشار 22 خرداد 1395
سهیلا جبری طراح مد و لباس میگوید یکی از دغدغههای ذهنی او این است که هم در طراحی لباس و هم فیلمنامهنویسی نشان بدهد سنت، لایه زیرین مدرنیته است و تقابلی میان این دو وجود ندارد.
مهمان این بار هنرآنلاین شخصیتی سرشار از تجربیات فرهنگی و هنری است. او دغدغههای بسیاری دارد و از فیلمنامهنویسی گرفته تا صنایع دستی و طراحی مد و لباس همگی را به شکل حرفهای دنبال میکند.
سهیلا جبری، هنرمندی که مادر سه فرزند است و نقطه عطف ورود او به عرصه فرهنگ و هنر به سالهای هشت سال دفاع مقدس بازمیگردد؛ سادگی، هیجان، انرژی جوانی و شور و شعف در کلام این هنرمند 52 ساله موج میزند و هنوز هم دغدغههای بسیاری برای نوشتن روی کاغذ و طرحریزی بر روی لباس دارد که شنیدن از زبانش خالی از لطف نیست.
جبری چندی پیش با برپایی نمایشگاه “سی پال” در مجموعه سعدآباد تهران باری دیگر در عرصه مد و لباس حضور پررنگی داشت و به همین بهانه و با استناد به تجربیات این هنرمند در عرصه فیلمنامه نویسی، طراحی صحنه و لباس و تدریس با او به گفتوگو نشستیم که بخش نخست آن را در ذیل بخوانید:
خانم جبری از خودتان بگویید و اینکه ورودتان به عرصه مد و لباس به چه زمانی بازمیگردد؟ برای ارائه بیوگرافی باید به سالهای هشت سال دفاع مقدس بازگردم که فعالیت در حوزه طراحی و خیاطی را به شکل تجربی آغاز کردم. در آن سالها دورههای متفاوتی را گذراندم و دو آموزشگاه در دو رشته متفاوت تأسیس کردم. دورههایی در ارتباط با صنایع دستی مثل گلسازی و قالیبافی را گذراندم که بعدها با رجعت به آن زمان متوجه شدم که در کار طراحی لباس و حتی فیلمسازی که بخشی از حرفه من است تجربیات گذشتهام در آموزش صنایع دستی بسیار به کارم آمد. سالها به شیوه خودم در رشتههای مختلف صنایع دستی تدریس کردم که مورد پسند سازمان فنی و حرفهای هم واقع شد. مدتها ممتحن سؤال بودم و خیلی از گرایشهای هنری که در منطقه غرب کشور وجود نداشت، با پیشنهاد من و بسیاری از دوستان دیگر وارد سازمان فنی و حرفهای شد.
چه شد که به شکل جدی و حرفهای به حوزه طراحی لباس پرداختید؟ علاقه زیادی به لباسهای بومی داشتم و به سازمان فنی و حرفهای پیشنهاد کردم که این لباس برای آموزش الگوسازی شود اما بعدها از کرمانشاه به تهران مهاجرت کردم ونمی دانم که به چه دلایلی این خواسته محقق نشد. طی سالهای متمادی و در زمان دفاع مقدس بسیار کارآفرینی انجام شد و به مرور بسیاری از هنرآموزان راغب شدند که به شکل آکادمیک در رشته طراحی مد و لباس تحصیل کنند تا اینکه در سال 79 و در زمان حضورم در کرمانشاه یک مجتمع فنی شامل مجموعهای از رشتههای مختلف صنایع دستی را تأسیس و بازگشایی کردیم.
از مهاجرتتان به تهران بگویید و اینکه چه شد رویکردتان از صنایع دستی و مد و لباس به سمت فیلمنامهسازی تغییر پیدا کرد؟ به تهران آمدم و انگار با این مهاجرت ذائقه من هم تغییر پیدا کرد. احساس کردم که شاید دیگر اتفاق خاصی در حوزه طراحی مد و لباس نمیافتد و فکر کردم پیمانه کار در آن فضا پر شده است پس فاز فکری من عوض شد و به سراغ نوشتن آمدم. شش ماه پس از آمدنم به تهران بود که در کرج انجمن زنان سرمشق را تأسیس کردم؛ یک انجمن ادبی و فرهنگی با فعالیتهایی همچون نمایش فیلم، شعرخوانی، برپایی جلسات بحث و گفتوگو، بزرگداشت شعرا و روز جهانی کودک و زن که همگی از اتفاقات خوب آن انجمن بود. پس از مدتی مجدد به منطقه غرب بازگشتم و با دوستی که یک دوربین هندیکم دستی داشت به سراغ زنان جنگ رفتم و گزارشی مفصل با عنوان روایت عشق شامل مروری بر زندگی خانم شمسی والاگبری جانباز شیمیایی تهیه کردم. آن را به جشنواره قلم طلایی ارائه دادم و همان سال به عنوان برگزیده جشنواره انتخاب شدم. ورودم به آن حال و هوا مرا به دغدغه نوشتن و این بار نوشتن برای تلویزیون و سینما واداشت. متن سریال “هویت” را نوشتم و بعد از آنجا که طراحی لباس میدانستم همزمان با کار فیلمنامهنویسی، طراحی صحنه و لباس 10 کار همچون “عروس آب”، “پابوس” و “نفس نیمروز” را بر عهده گرفتم. روند کار در تلویزیون طی شد و همین اواخر فیلمنامه نویس اثر “پاییزی که گذشت” به تهیهکنندگی آقای پورهاجریان بودم.
تجربه بازیگری هم دارید؟ در تلهفیلم “چتر سفید” ساخته آقای جابر قاسمعلی بازی کردم و جالب اینکه لباسم در آن فیلم را خودم طراحی کردم.
در این مدت جایزه دیگری هم به دست آوردید؟ حدود سه سال پیش پروانه طلایی جشنواره کودک را برای فیلمنامه “کورههای خاموش” گرفتم که قرار است کانون پرورش فکری این فیلم را بسازد.
چه شد که مجدد به عرصه مد و لباس بازگشتید و کالکشن شهرزاد را طراحی کردید؟ دوستان نزدیک من که با کارگروه مد و لباس همکاری داشتند با اطلاع از پیشینه من از تشکیل بنیاد ملی مد و لباس با خبرم کردند. من هم به بنیاد آمدم و با رویکرد تازهای با عرصه مد و لباس مواجه شدم. من سالها تجربه عملی داشتم و با همکاری بنیاد مجوز موسسه چیا مد را گرفتم و به خود گفتم که وقتش رسیده بار دیگر کاری برای این حوزه انجام دهم.
به نظرتان وجه اشتراکی هم میان دو حوزه مد و سینما وجود دارد؟ دو حیطه طراحی مد و لباس و هم فیلمنامهنویسی هنر صنعت محسوب میشوند که معتقدم در دنیا وجه صنعتیشان قوی است و ما در هر دور حوزه عقب هستیم. همانطور که در سینما هنرمندانی چون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، شهرام مکری و سهراب شهید ثالث راه میافتند و اتفاقاتی درخور را بر پایه داشتههایی به عنوان یک شرقی و ایرانی رقم میزنند، ما در ایران لباس اقوام و ادوار تاریخی را داریم که وقتش رسیده از این لباسها که متأسفانه به شکل موزهای درآمدهاند رونمایی کنیم. باید بدانیم که جوانان ما مخاطبان اصلیمان هستند و قرار است مدسازی بر روی آنها اثر گذارد و بعید است که این لباسها را با همین شکل و شمایل به عنوان پوشش انتخاب کنند. همانطور که در ادبیاتمان و سینما اقتباس میکنیم احساس کردم در حوزه مد و لباس هم میشود از لباس اقوام اقتباس انجام شود و این اتفاق افتاد و کالکشن شهرزاد شکل گرفت.
چرا عنوان شهرزاد و سی پال را برای این نمایشگاه انتخاب کردید؟ خیلیها از من میپرسیدند که چرا عنوان شهرزاد… اندیشه شهرزاد به همان سالهایی برمیگردد که من بر روی لباس اقوام کار میکردم و از آنجا که روحیهای روایتگر دارم و این روحیه را در شعر مینیمال و داستان کوتاه من هم میبینید، بنابراین در لباس هم میخواستم این روایت وجود داشته باشد و فکر کردم بهتر است که آثار یک راوی داشته باشد و آن چه کسی بهتر از شهرزاد. از طرفی من لباس را یک پکیج کامل میدانم و در شهرزاد تمام اجزای لباس از سرپوش و پاپوش گرفته تا زیورآلات و همه آکساسواری که یک طراح باید به عنوان متعلقات لباس بشناسد و بر اساس آنها لباسی را طراحی کند وجود داشت. به دنبال یک واژه معادل بودم و به واژه سی پال رسیدم. در گویشهای مختلف، یک واژه معانی مختلفی دارد و رسیدم به آنجایی که به پکیج کامل از لباس “سی پال” گفته میشود و من این عنوان را به این دلیل انتخاب کردم.
درباره لباسهای به نمایش درآمده در نمایشگاه “سیپال” بیشتر توضیح دهید. لباسها همه نام داشته و برای خود یک شخصیت دارند. خودشان را معرفی کرده و با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. لباس در شهرزاد فقط یک پوشش نیست بلکه یک شخصیت است. همه هزینههای کالکشن شهرزاد را خودم متقبل شدم و هزینه سنگینی را هم پرداخت کردم. در اینجا باید بگویم همانطور که همه ایدههای یک فیلمنامهنویس ساخته نمیشود همه ایدههای یک طراح لباس هم به عمل درنمیآید؛ پس یک دغدغه ذهنی از ادبیات داشتم و آن بحثی بود که با عنوان تقابل سنت و مدرنیته در مجامع مطرح شده و یکی از دغدغههای ذهنی من این است که هم در طراحی لباس و هم فیلمنامه نویسی نشان دهم سنت، لایه زیرین مدرنیته است و تقابلی میان آن دو وجود ندارد. در طراحی لباسهای شهرزاد هم نقطه تقابلی وجود ندارد و سنت بستری است که روی آن مدرن به رشد میرسد.
درباره نحوه ظهور المانهای سنت و مدرنیته در لباسهایتان بیشتر توضیح دهید؟ در این کالکشن مخمل را نماینده سنت و پارچههای گلدار را نمادی از مدرنیته قرار دادم و با ترکیب آن دو نشان دادم که مثلاً جایی که سنت بیشتر عقبنشینی کرده مدرن نمایان شده بدون آنکه سنت را حذف کرده باشد و سعی کردم این المان را معنا بخشم. مدرن در جاهای بسیاری از سنت وام گرفته است.
با چه بازخوردهایی در زمان برپایی این نمایشگاه مواجه شدید؟ بارها در مورد کالکشن شهرزاد صحبت شده است؛ راستش نمیدانم چقدر موفق بودهام اما همه تلاشم را به کار گرفتم که بدون آسیب رسیدن به لباسهای سنتی و اقوام، مفاهیم را منتقل کنم. به عنوان یک طراح در رونمایی شهرزاد با افراد و سلیقههای مختلف از داخل و خارج ایران روبرو شدم و دیدگاهها و نقطهنظراتشان برایم بسیار جالب و شنیدنی بود.
#چیامد #اخبار-چیامد #چیا-جبری #سهیلا-جبری