نقش ناخود آگاه جمعی در استراتژی برند/محمد بهشتیان

تاریخ انتشار 6 تیر 1401

آرکی‌تایپ‌ها از دیدگاه کارل‌گوستاو یونگ چه مفهومی دارند؟ و در تعیین استراتژی برند باید چگونه  از آن استفاده کنیم؟

#محمد-بهشتیان /استراتژیست برند/مدیر ارتباطات بازاریابی

ایده‌ی آرکی تایپ ها برای شناخت واقعی‌تر انسان برای اولین بار توسط کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار روانکاوی تحلیلی به کار برده شد. او اصطلاحانی مثل برونگرایی و درونگرایی، آرکی‌تایپ‌ها و ناخودآگاه جمعی را برای اولین بار ابداع کرد.آرکی تایپ ها  تعداد زیادی را شامل میشود، اما چهار نوع اصلی یعنی خود، پرسونا یا نقاب، سایه و آنیما و آنیموس مهمترین آنها هستند.

یونگ در سال‌های اولیه زندگی با فروید بنیانگذار روانکاوی همکاری می‌کرد و در یک دیدگاه مشترک روانشناسی با هم همکاری داشتند، با اینحال تحقیقات شخصی یونگ به ویژه کشف ناخودآگاه جمعی، راه او را از روانکاوی فروید جدا کرد. یونگ روان ما را به سه قلمرو مختلف تقسیم می‌کند:

آگاهی، ناخودآگاه شخصی و ناخود آگاه جمعی

اشاره مختصری به دو قسمت اول و بعدبه مفهوم ناخودآگاه جمعی که محل بروز آرکی‌‌تایپ ها هستند می‌پردازم.

هشیاری یا آگاهی تمام تجربیاتی که ما از آنها آگاه هستیم را شکل می‌دهد. به گفته یونگ آگاهی بخش کوچکی از شخصیت ما در برابر ناخودآگاه است.

ناخودآگاه شخصی برای هر فرد متفاوت است و از بخش‌هایی ساخته شده که مختص زندگی شخصی است، افکاری که از آنها آگاه نیستیم و فراموش کرده‌ایم یا به دلیل ماهیت آزار دهنده‌شان سرکوب شده‌اند

 

 

اما  ناخودآگاه جمعی عمیق‌ترین بخش ناخودآگاه ماست که به طور ژنتیکی به ارث رسیده و توسط  تجربه شخصی شکل نمی‌گیرد اینجاست که کهن‌الگوها پیدا می‌شوند. اینکه ما در زمان تولد یک موجود منفعل یا مشابه یک صفحه سفید نیستیم و رفتارها یا عادت‌های بسیاری را طی تکامل حیات بشری به ارث برده‌ایم. موضوعی که برای اولین بار توسط کانت مطرح شد. کهن الگوها نشان‌دهنده الگوها و تصاویر جهانی هستند که بخش ناخودآگاه جمعی ما را شکل می‌دهند و در طول تاریخ و در جوامع مختلف الگوهای تقریبا یکسانی داشته‌اند، یونگ معتقد بود این کهن الگوها را مانند الگوهای غریزی رفتاری به ارث برده‌ایم. موضوعی که برای اولین بار توسط کانت مطرح شد. کهن الگوها نشان‌دهنده الگوها و تصاویر جهانی هستند که بخش ناخودآگاه جمعی ما را شکل می‌دهند و در طول تاریخ و در جوامع مختلف الگوهای تقریبا یکسانی داشته‌اند، یونگ معتقد بود این کهن الگوها را مانند الگوهای غریزی رفتاری به ارث می‌بریم. یونگ در مطالعه‌ی نمادشناسی مذهبی و اساطیری متخصص بود، مطالعه‌ی اسطوره‌های فرهنگی، الگوهای مشابهی را به او نشان داد. یونگ علاوه بر سفرهایش در ایالات متحده وانگلستان به شرق افریقا که بومیانی داشت که هرگز با فرهنگ اروپایی در تماس نبودند و همچنین به  هند جایی که برای اولین بار خود را تحت تاثیر مستقیم یک فرهنگ خارجی احساس کرد سفر کرده بود. اولین کهن الگو خود است، برای درک خود باید بدانیم که چه تفاوتی با ایگو دارد که بخشی از قلمرو آگاهی است. ایگو در طول زندگی فرد به دست می‌آید و بنابراین عاملی آگاهانه است. شما می توانید ایگو را به طور کامل توصیف کنید اما این فقط به شخصیت خودآگاه می‌رسد و نه تصویر کلی که شامل بخش‌های ناخودآگاه است، ایگو از عوامل جسمانی و روانی تشکیل شده است که  دارای عوامل خودآگاه و ناخودآگاه هستند. ویژگی اصلی ایگو فردیت  است که بخشی از آگاهی ماست، با اینحال بخشی از شخصیت است نه کل آن. بخش باقیمانده از ناخودآگاه تشکیل شده است. مجموع خودآگاه و ناخودآگاه همان چیزی است که یونگ آن را خود می نامد که کل شخصیت یک فرد را تشکیل می‌دهد. حالا ما به آنچه که یونگ مهمترین بخش خود یعنی ناخودآگاه می‌دانست می پردازیم. اینجا جایی است که با پرسونا ، سایه، آنیما و آنیموس مواجه هستیم که ازاردهنده ترین تاثیر را بر ایگو دارند. پرسونا یا نقاب به عنوان کهن الگوی انطباق شناخته می‌شود، ‌این عنصری از شخصیت است که به دلایل سازگاری با اجتماعات به وجود می‌آید.

این بخش از شخصیت را آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی هم در کتاب در باب حکمت زندگی مفصل به آن پرداخته است. نقاب‌هایی که در موقعیت‌های مختلف می‌زنید شخصیت را می‌سازند و در اصل خود واقعی ما را پنهان می‌کند و خود را به عنوان فردی متفاوت از آنچه واقعا هستیم نشان می‌دهد، ویژگی‌های منفی ما را که با خود واقعی ما در تضاد است باقی می گذارد و سایه ما را تشکیل می‌دهد. یونگ بیان کرد که سایه سمت تاریک و ناشناخته شخصیت است در حالی که محتویات ناخودآگاه شخصی در طول زندگی فرد به دست می آید، محتویات ناخودآگاه جمعی کهن الگویی‌هایی هستند که از ابتدا وجود داشته‌اند. در میان سایه، آنیما و آنیموس، در دسترس ترین و آسانترین قسمت سایه است، زیرا می‌توان آن را از بخش‌های ناخودآگاه شخصی بازیابی کرد، مکانیزم دفاعی‌ای که فرد از خود در برابر تکانه‌های ناخودآگاه دفاع می کند و وجود آن‌ها را در خود انکار می‌کند و آنها را به دیگران نسبت می دهند و یا اصطلاحا روی دیگران فرافکنی می‌کند. چهره ناشناخته سایه نقش مهمی در تعادل روان ایفا می‌کند. انطباق ضعیف سایه منجر به سطح پایین شخصیتی می‌شود که به موجب آن فرد مانند یک قربانی منفعل در برابر سایه خود رفتار می‌کند، به شدت نگران نظرات دیگران و یک شخصیت متغییر را نشان می‌دهد. ویژگی هایی که اغلب نمی‌توانیم در دیگران تحمل کنیم، در خودمان داریم و آرزو می کنیم که نبینیم. این امر به جای اینکه در ناخودآگاه جمعی به ارث برسد به تجربه زنده هر فرد بستگی دارد بدون شناخت سایه تشخیص آنیما و آنیموس غیر ممکن است. با این حال تصدیق سایه باید یک فرآیند مستمر در طول زندگی فرد باشد. در سایه دو شخصیت ضدجنسی وجود دارد،  آنیما و آنیموس. در روان هر مردی یک جنبه ناخودآگاه زنانه به نام آنیما وجود دارد که تجسم گرایشات روانشناختی زنانه است، در حالی که در روان هر زنی جنبه ناخودآگاه مردانه به نام آنیموس وجود دارد. برخلاف سایه، آنیما و آنیموس بسیار دورتر از آگاهی هستند و به  ندرت کشف می‌شوند. وقتی مرد در حال ادغام آنیما است، تبدیل به اروس و جای خود را به چهره‌ای دلسوزتر می‌دهد و وقتی زن در حال ادغام آنیموس است به لوگوس تبدیل و به زن ظرفیت قاطعیت و مشورت می‌دهد. ادغام مستمر محتویات ناخودآگاه جمعی و تبدیل آنها به بخشی از خود و داشتن قدرت اخلاقی برای تغییر باورهای خود، می‌تواند تاثیر قابل توجهی داشته باشد و پایه بسیار محکم‌تری به ما بدهد.روان ما کمک می‌کند تا بر مبارزات روزانه‌مان غلبه  و از اینکه واقعا چه کسی هستیم آگاه‌تر شویم و عناصری در روان ما که خارج از کنترل ما وجود دارند را بهتر بشناسیم.

محمد بهشتیان

لینک کوتاه مطلب

https://chiamod.ir/محمد-بهشتیان

chiamod